ای خسروی که دست و دل کامگار تو
کار جهان به تیغ جهانگیر می کنند
شیران رایت تو هژبران رزم را
در مرغزار معرکه به نخجیر می کنند
آیات فتح را به زبان و سنان و تیغ
پیوسته اولیای تو تفسیر می کنند
اقبال تا به دامن جاه تو چنگ زد
حساد ناله زارتر از زیر می کنند
آب از هوای لطف تو دیوانه می شود
زان دست و پای آب به زنجیر می کنند
مقصود مقریان قماری دعای توست
زان ناله ها که در شب و شبگیر می کنند
خورشید طلعتا و زرای تو وجه من
اکنون سر ماه رفت که تدبیر می کنند
در کار بنده خرد و بزرگ آنچه راستی است
تاخیرها نموده و تقصیر می کنند
انعام شاه و حکم امیرست و من غریم
وجهی است دادنی به چه تاخیر می کنند؟
اکنون به لطف خویش ازیشان سوال کن
تا خود درین قضیه چه تقریر می کنند
بازار تیغ و کلک تو همواره تیز باد
تا کار ملک راستی از تیر می کنند